هردمبيل چگونه بر شهر هرت سلطه يافت؟ / قصه سي و هفتم / قصه هاي شهر هرت



  هردمبيل چگونه بر شهر هرت سلطه يافت؟!

  قصه سي و هفتم / قصه هاي شهر هرت

 

شگفت انگیزترین استخرهای جهان

 

روزي حكيمي خردمند از ديار خردپيشگان براي جهانگردي وارد شهر هرت شد. پس مدتي اقامت در اين شهر ،وقتي شيوه جائرانه حكومت و ترس و خفقان حاكم بر مردم جامعه شهر هرت را ديد،از اين كه مردم چنين رام و مطيع، سلطه گري محض حاكمي نابخرد چون هردمبيل را تحمل مي كنند،بسيار شگفت زده شد؟ اين مطلب را از هر كس مي پرسيد، پاسخي اقناعي دريافت نمي كرد.

  يك روز به كتابخانه شهر رفت و مردي فرهيخته را در آن جا يافت. موقع را مغتنم شمرد و سوال خود را از او پرسيد. آن مرد فرهيخته او را به گوشه اي دنج فراخواند و پس از اين كه مطمئن شد كه از خبرچين هاي هردمبيل در امان است، راز موفقيت سلطه گري هردمبيل را براي او شرح داد. او راز سلطه يافتن اين حاكم خودكامه را چنين توضيح داد:

   آري،هر كس وضع ما را مي بيند يا قصه اي از قصه هاي شهر هرت را مي خواند،از خود يا ديگران مي پرسد: اين مردم چرا اين قدر بي خرد و نادان اند كه از حاكم ابلهي چون هردمبيل فرمان مي برند و سلطه ستمگرانه او را تحمل مي كنند؟

  مردم شهر ما در گذشته هاي دور مردمي بافرهنگ،متمدن و پيش رفته بودند و با عزت و آزادگي مي زيستند. راز و رمز رستگاري و رفاه مردم اين بود كه منشوري شامل ده اصل اهورايي بر فرهنگ و باورهاي مردم حاكم بود و همه مردم ،كوچك و بزرگ،زن و مرد،باسواد و بي سواد،شهري و روستايي ، همه و همه مو به مو آن را مي فهميدند،باور داشتند و به آن عمل مي كردند. در نتيجه هيچ آشفتگي،نابساماني و ظلم و زوري در جامعه نبود و هيچ كس - از جمله حاكم - نمي توانست به كسي ستم كند و حق او را بخورد.

  هردمبيل هم هر چه مي كوشيد تا بر مردم سلطه بيابد، نمي توانست. مردم به هيچ وجه زير بار هيچ زورگويي نمي رفتند و همه به حقوق حقه خود از جمله حقوق شهروندي خود آشنا بودند و مصرانه از حقوق خود دفاع مي كردند. در نتيجه همه زورگويان و خودكامگان از جمله هردمبيل راهي براي تحكيم سلطه خود بر اين جامعه نمي يافتند.

  حكيم پرسيد: مفاد اين منشور چه بود؟

   مرد فرهيخته گفت:

  در روزگاران قدیم انسان ها بسیار به هم ظلم کردند و سیاهی و تباهی به نهایت خود رسیده بود. تا این که کتیبه ای از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شد .  اين كتيبه شامل ده اصل استوار و دادگرانه بود.

                اين  ده اصل عبارت بود از :

          1-   هیچ انسانی ، انسان دیگر را نکُشد .

          2-   هیچ انسانی ، به انسان دیگر تجاوز نکند .

          3-   هیچ انسانی ، به انسان دیگر دروغ نگوید .

          4-   هیچ انسانی ، به انسان دیگر تهمت نزند .

          5-   هیچ انسانی ، از انسان دیگر غیبت نکند .

          6-   هیچ انسانی ، مال انسان دیگر را نخورد .

          7-   هیچ انسانی ، به انسان دیگر زور نگوید .

          8-   هیچ انسانی ، بر انسان دیگر برتری نجوید .

          9-   هیچ انسانی ، در کار انسان دیگر تجسس نکند .

          10-   هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد !

 

 بنابراين مردم  با ايمان به اين ده اصل و اجراي دقيق مفاد آن به رفاه و رستگاري رسيدند و چون با حاكميت اين اصول هيچ كس نمي توانست بر ديگري سلطه يابد و حقوق او را تضييع كند. در چنين وضعي نه تنها هردمبيل،كه هيچ زورگوي خودكامه اي راهي براي سلطه گري نمي يافت.

  هردمبيل براي يافتن راه چاره با مشاوران خود به شور پرداختند . آنان با كمك گرفتن از مستشاران بيگانه به اين نتيجه رسيدند كه بايد اين منشورو ده اصل رهايي بخش آن را از بين ببرند تا مردم را بتوان به زير سلطه و زورگويي آورد. از طرفي اين منشور اهورايي قدمتي چند صد ساله داشت و همه مردم مفاد آن را مي دانستند ؛ بنابراين نمي شد آن را از بين برد.

  سرانجام با راهنمايي مستشاران بيگانه به اين نتيجه رسيدند كه چون نمي توان اصول اين منشور را از بين برد،بايد متن آن را تحريف كرد.اما چگونه؟!!

  پس از آن كه سالیان سختی بر خودكامگان و همدستانشان گذشت ، روزی رئيس مستشاران ، چاره ای اندیشید .

          او گفت : اعلي حضرتا ، کلمه ای یافته ام که بسیار از آن بیزارم ؛ اما  به زودی با افزودن تنها همین یک کلمه به ده اصل ، همه چیز را به سود خودمان ، تغییر خواهيم داد.

  مستشارن پس از بررسي و رايزني به نتيجه رسيدند كه در متن هر اصل براي انسان يك صفت«مومن» بياورند. آن گاه راه زير پا نهادن همه اصول هموار مي شود؛چون حقوق هر كس را كه بخواهند پايمال كنند،فورا به او اتهام «بي ايماني»، « كفر»،«فسق» و «خائن» و...مي زنند. چون تنها راه حفظ حقوق، «ايمان»باشد ، پس كسي كه اتهام «بي ايماني» به او زده شود، همه حقوق او ،از جمله حق «نفس كشيدن» از او سلب مي شود. لذل متن ده اصل منشوربدين شرح تحريف شد:

 

         1-هیچ انسانی ، انسان  مؤمن دیگر را نکُشد .

          2-   هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تجاوز نکند .

          3-   هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر دروغ نگوید .

          4-   هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تهمت نزند .

          5-   هیچ انسانی ، از انسان مؤمن دیگر غیبت نکند .

          6-   هیچ انسانی ، مال انسان مؤمن دیگر را نخورد .

          7-   هیچ انسانی ، به انسان مؤمن  دیگر زور نگوید .

          8-   هیچ انسانی ، بر انسان مؤمن دیگر برتری نجوید .

          9-   هیچ انسانی ، در کار انسان مؤمن دیگر تجسس نکند .

          10-   هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد ! مگر این که بسیار مؤمن باشد !

                بنابراين هردمبيل به همه ايادي و مزدوران خود دستور داد  و به دوستانش سفارش کرد که:

          به سوی انسان ها و شهروندان بروید و به وسوسه بپردازید و کاری کنید که هیچ کس ، هیچ کس را مؤمن نپندارد ، جز آنان که از دنیا رفته اند !

  در نتيجه اين دسيسه و ترفند وضع جامعه ما چنين شد كه اكنون مي بينيد!

 

 

 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : چهار شنبه 26 تير 1392 | 5:43 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |